آناهيتاي مامان و بابا

اختتاميه اولين پروژه بعد از دو سالگي

بالاخره اولين پروژه بعد از دو سالگي با خير و خوشي تموم شد. پروژه از شير گرفتن آناهيتا خانوم. قبل از انجام اين پروژه با خانم مشاور كه همكارمون هم هستند صحبت كردم تا ببينم از چه روشي استفاده كنم كه خانم خانما زياد اذيت نشن. ايشون روش انزجار درماني رو پيشنهاد كردن. مثلا ماليدن چيزي تلخ روي سينه. به هر حال از اونجايي كه به دلم نبود از اين روش استفاده كنم، تصميم گرفتم اول از روش خودم استفاده كنم: صبح كه از خواب پا شدي. مَ مَ صبحگاهيت و خوردي. دم ظهر وقت خوابت كه شد طلب كردي. براي خوابيدن از دو روش برات استفاده مي كرديم: روش اول كه مَ مَ خوردن بود و وقتي استفاده مي شد كه من كنارت بودم. وقتي مهد مي رفتي از روش گهواره برات استفاده مي شد. خلاص...
26 ارديبهشت 1391

تولد زنبور کوچولو

اين پست براي گذاشتن عكس هاي تولدت اينجا بوجود اومده ولي قبلش مي خوام برات يك كم از مراسمت تعريف كنم: عاشق كيك تولد هستي و با ديدن كيك تولد كلي كيف مي كني و حتما ناخنكي به خامه هاش ميزني و اگه كاري به كارت هم نداشته باشن تا جا داري با انگشتت خامه هاي دور و بر كيك رو ناخنك ميزني. كيك تولد خوشكلت رو كه بابايي و دايي ياسر آوردن خونه خيلي سعي كردم نبينيش ولي از اونجايي كه حضور دايي هميشه خوشحالت مي كنه كيك رو هم ديدي. اون روز تا شب شد من مي بايست هر وقت كه تو مي خواي در يخچال رو باز كنم تا تو كيك رو ببيني و كلي با زنبوراش كيف كني. هر از گاهي هم هوس مي كردي و مي گفتي :" مامان كيك تلد خوام" و من هم كلي برات داستان اينكه فردا تولدت هست و تو اين ...
4 ارديبهشت 1391

بازم عمو حامد....

عمو حامد مهربون: کاش بودید و  ذوق و هیجان آناهیتا رو موقع استفاده از سرسره ای که براش خریدین می دیدید. انگار که تمام دنیا رو بهش داده باشن. اینقد از پله های زرد بالا رفت و سر خورد که خیس عرق شده بود. ممنونم بخاطر لطف بزرگتون. ...
4 ارديبهشت 1391
1